پست‌های پرطرفدار

۱۳۹۲ مهر ۲۷, شنبه

توپ مرواری

آسمان از دود و دم بنگ و چرس و شیره و نگاری و روح الاجنه پوشیده شد پهلوانان مشغول زور آزمایی گردیدند و نوچه های خودشان را به قد سرشان بلند میکردند و مثل توپ به زمین میکوبیدند دسته ای چوگان بازی و گوی بازی میکردند دعا نویس ها هی آیت الکرسی میخواندند و به اطراف و جوانب میدمیدند خلاصه چه درد سرتان بدهم قوچ بازان و مارگیران و شاخ حسینی ها و سینه زن ها و زنجیر زن ها و روضه خوان ها هر کدام مشغول هنر نمایی شدند

صادق هدایت / توپ مرواری

صادق هدایت / آشنایی با صادق هدایت / فرزانه

معقول آن وقت‌ها کسی از وجودم خبر نداشت. از معلوماتم به زور پنجاه تا صدتا و فوقش دویست نسخه چاپ می‌کردم. بیشترش رو دستم می‌ماند گاهی به دوست و آشنا حقنه می‌کردم... ولی حالا شده‌ام گاو پیشانی سفید.برای این که توی رادیوی بی‌بی سی B.B.C برایم لقمه گرفته‌اند و حرفم را زده‌اند. کی؟ آقای مینوی. آن وقت‌ها مینوی سنگ هیتلر را به سینه می‌زد. وقیحانه مجیز گوبلز را می‌گفت حالا جیره خوار چرچیل شده است

صادق هدایت / آشنایی با صادق هدایت / فرزانه
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید

صادق هدایت / بوف کور

صادق هدایت / بوف کور

در این وقت شبیه یک جغد شده بودم ولی ناله های من در گلویم گیر کرده بود، و به شکل لکه های خون آنها را تف می کردم، شاید جغد هم مرضی دارد که مثل من فکر می کند!

صادق هدایت / بوف کور


صادق هدایت / بوف کور

زندگی من آهسته و دردناک می سوخت و میگداخت

صادق هدایت / بوف کور

صادق هدایت / افسانه آفرینش

بابا آدم: پس به خالق اُف بگو ما را برگرداند به حال اولمان. ما که از او خواهش نکرده بودیم تا ما را بيافریند و قدر تنمایی بکند. حالا که کرده چشمش کور بشود باید جورمان را بکشد

صادق هدایت / افسانه آفرینش