نفسم پس میرود، از چشمهایم اشک میریزد، دهانم بد مزه است، سرم گیج میخورد، قلبم گرفته، تنم خسته، کوفته، شل بدون اراده در رختخواب افتاده ام. بازوهایم از سوزن انژکسیون سوراخ است. رختخواب بوی عرق و بوی تب میدهد، به ساعتی که روی میز کوچک بغل رختخواب گذاشته نگاه میکنم، ساعت ده روز یکشنبه است
صادق هدایت / زنده به گور
صادق هدایت / زنده به گور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر