پست‌های پرطرفدار

۱۳۹۵ بهمن ۲۱, پنجشنبه

افسانه افرینش

بابا آدم: آقا جبرایيل خيلی ببخشيد اگر به شما زحمت دادیم. دستم به دامنت. برای ما کاری بکن. از قول من از خالق اف خيلی احوا لپرسی بکن و معذرت بخواه. به شرط این که ما را برگرداند به بهشت. ولله تقصير من نبود. مسيوشيطان مرا گو لزد. گفت: گندم بخور خوشمزه است. من هم خوردم. دیگر نمی دانستم که خالق اف از مسيوشيطان قهر کرده. ما نمی توانيم این جا زندگی بکنيم. حوا خانم دیشب خوابش نبرده. این که وضع نمی شود! آخر مگر خالق اف بيکار بود ما را درست کرد؟ مگر به او دستور داده بودیم یا از او خواهش کرده بودیم که ما را بيافریند؟ حالا که کرده، چرا ما را فرستاده روی زمين؟
صادق هدایت / افسانه آفرینش
زندگی مبهم صادق هدایت - Sadegh Hedayat

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر